شان آی کوچولوی ماشان آی کوچولوی ما، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

◕‿- شان آی,پرنسس زیبای ما ◕‿-

✿ لیوانی با طرح شان آی خوشگله ✿

سلام عروسک خوشگلم چند روز پیش بابایی سفارش لیوانی که عکس شما خوشگلم روش حک شده بود و داده بود .ببین چقدر قشنگه عزیزم....بابایی دست گلت درد نکنه... منو شان آی کوچولو خیلی دوست داریم...                                                                           &...
31 شهريور 1393

✿ صندلی بابایی ✿

شان آی جونم این صندلی  متعلق به بچگی های بابایی مهربونه و الان شما توش خوابیدی...نمیدونم چرا وقتی توی صندلی میذارمت گریه میکنی و توش نمیشینی اینجا هم برای اولین بار با شما رفتیم رستوران و دختر خیلی خوبی بودی ...بابایی خیلی بهم اصرار میکرد که بریم و من همش میترسیدم شما اذیت کنی و توی رستوران معذب بشیم ولی برا بار اول خیلی خوب بود و از این به بعد بیشتر میریم گلم...                                             &n...
31 شهريور 1393

✿ اولین و دومین مهمونی رفتن خانوم خوشگله ✿

سلام عزیزدلم قربونت بشم عزیزم الان که دارم مینویسم شما خوابیدی و منم از فرصت استفاده می کنممممم میخوام عکسهای اولین مهمونی رفتن که خونه ی خاله جون خودم بود بزارم عزیزم... چند روز پیش هم خونه ی پسر عموی باباجون مهمون بودیم و برا اولین بار که رفته بودی خونشون کادو دادن ...دستشون درد نکنه خیلی زحمت کشیدن... اینم از کادوی خوشگل شما   دو هفته پیش عروسی دختر خاله مامانی بود و بخاطر اینکه شما اذیت میشدی نبردمت... ولی در عوض با بابایی بودی و بازی میکردی ولی یه مشکلی که بود باید شیر خشک میخوردی و از اونروز به بعد شیر خوردنت مکافات شد و تا امروز که فقط ...
24 شهريور 1393

✿ اولین گردش سه نفره ✿

سلام نفس مامانی... این عکسهایی که میخوام بذارم مربوط میشه به اولین گردش سه نفرمون که خیلی هم بهمون خوش گذشت و شما خیلی دختر خوبی بودی و توی ماشین همش خوابیدی و اذیت نکردی ... ولی یه خرابکاری کوچولو کردی که لباساتو عوض کردم برا همین با لباس توی خونه ای عزیزم ...
20 شهريور 1393

✿ واکسن دو ماهگی نازم ✿

شان آی جون مامانی چند روز پیش وقت واکسنت بود و خیلی روز بدی بود.... خیلی درد کشیدی و منم با گریه ی شما بیشتر درد کشیدم.عزیزدلم من چون می دونستم روز اول تب می کنی و بیشتر به مراقبت احتیاج داری رفته بودیم خونه ی باباجونی.مامان جونی خیلی زحمتتو کشید و شبها بیشتر از من اون بیدار بود و مراقبت بود که تبت بالاتر نره...مامان گلم ازت ممنونم و تشکر میکنم... بابا جونی هم چند روز بعدش به مناسبت دومین ماهگردت شیرینی خریده بود ... بابای گلم دستت درد نکنه     شان ای خانوم ساندویچی وزن دو ماهگی خوشگل خانوم 4 کیلو و 150 گرم قد 57 دور سر 37 و نیم ...
20 شهريور 1393

✿ کادوهای عزیزدلم ✿

                  کادوی باباجون کریم و مامان جون اشرف (بابا و مامان مامانی)             کادوی باباجون مجید و مامان جون زکیه (بابا و مامان بابایی) کادوی دایی جون محمد و زندایی هاله جون کادوی عمه جون الهام و عمو حسین کادوی بابایی بهنام و مامان سمانه کادوی فامیلهای عزیزمون هم نقدی بود باهاشون برات این دستبند گرفتیم          ...
20 شهريور 1393

✿ مهمونی خانومی ✿

نفسم وقتی شما 20 روزه بودی برات مهمونی گرفته بودیم که فامیلها و دوستامون بیان شما رو ببینن....من خیلی نگران بودم که زیاد گریه کنی و مهمونی بد بشه ولی خدا رو شکر اذیت نکردی دختر خانوم خوبی بودی....اینم عکسای اونروز با بابایی عشق پدر و دختری بدون شرح.... ...
20 شهريور 1393

✿ پایان دو ماهگی نازگلم ✿

سلام خوشگل خانوم ..... اول از همه معذرت بخاطر اینکه دو ماهه نتونستم وبلاگتو آپ کنم.آخه همش سرگرم شما عزیز دلم هستم.امروز 16 شهریور دو ماهگیت تموم شد فردا میری توی سه ماه.... هورررررررررررا....... مبارکه نازنینم وزن یک ماهگی  ناناز خانوم 3 کیلو و 500 گرم قد54 دور سر 36 عزیزم فردا وقت واکسنته منم دل توی دلم نیس همش نگرانم که چطوری میشه آخه همه میگن درد داره و منم نمیخوام یه ذره شو حس کنی ولی خب باید اینم بگذره.ایشاللا زیاد درد نمیکشی.                           ...
16 شهريور 1393
1